مسابقه کتابخوانی با عنوان جهت نما از 7 آذر 1396 لغایت 6 دی 1396 به مناسبت ولادت امام حسن عسکری(ع) برگزار می گردد.
مسابقه کتابخوانی با عنوان جهت نما از 7 آذر 1396 لغایت 6 دی 1396 به مناسبت ولادت امام حسن عسکری(ع) برگزار می گردد.
شمیم عاطفه در کوچه ها رها شده است
دوباره هر شب من رنگ کربلا شده است
وزیده در همه جا عطر سیب حضرت عشق
قسم به ساحت گریه قسم به ساحت عشق
دوباره شوق حرم تا خدا دلم را برد
به عرش روشن کرب و بلا دلم را برد
نام مبارک امام پنجم محمد بود .لقب آن حضرت باقر یا باقرالعلوم است.بدین جهت که : دریاى دانش را شکافت و اسرار علوم را آشکارا ساخت . کنیه امام ، ابوجعفر بود . مادرش فاطمه دختر امام حسن مجتبى ( ع )است .بنابراین نسبت آن حضرت از طرف مادر به سبط اکبر حضرت امام حسن ( ع )و از سوى پدر به امام حسین ( ع ) میرسید .پدرش حضرت سیدالساجدین , امام زین العابدین , على بن الحسین ( ع ) است . تولد حضرت باقر ( ع ) در روز جمعه سوم ماه صفر سال 57 هجرى در مدینه جانگداز کربلا همراه پدر و در کنار جدش حضرت سیدالشهداء کودکى بود که به چهارمین بهار زندگیش نزدیک میشد . دوران امامت امام محمد باقر ( ع ) از سال 95 هجرى که سال درگذشت امام زین العابدین ( ع ) است آغاز شد و تا سال 114 هجری یعنى مدت 19 سال و چند ماه ادامه داشته است . در دوره امامت امام محمد باقر ( ع ) و فرزندش امام جعفرصادق ( ع ) مسائلى مانند انقراض امویان و بر سر کار آمدن عباسیان و پیدا شدن مشاجرات سیاسى و ظهور سرداران و مدعیانى مانند ابوسلمه خلال و ابومسلم خراسانى و دیگران مطرح است , ترجمه کتابهاى فلسفى و مجادلات کلامى در این دوره پیش می آید , و عدهاى از مشایخ صوفیه و زاهدان و قلندران وابسته به دستگاه خلافت پیدا میشوند .. بدین جهت امام محمد باقر ( ع ) و پس از وى امام جعفر صادق ( ع )از موقعیت مساعد روزگار سیاسى , براى نشر تعلیمات اصیل اسلامى و معارف حقه بهره جستند , و دانشگاه تشیع و علوم اسلامى را پایه ریزى نمودند . زیرا این امامان بزرگوار و بعد شاگردانشان وارثان و نگهبانان حقیقى تعلیمات پیامبر( ص ) و ناموس و قانون عدالت بودند , و میبایست به تربیت شاگردانى عالم و عامل و یارانى شایسته و فداکار دست زدند , و فقه آل محمد ( ص ) را جمع و تدوین و تدریس کنند . به همین جهت محضر امام باقر ( ع ) مرکز علماء ودانشمندان و راویان حدیث و خطیبان و شاعران بنام بود. امام باقر ( ع ) داراى خصال ستوده و مؤدب به آداب اسلامى بود . سیرت و صورتش ستوده بود .پیوسته لباس تمیز و نو می پوشید .در کمال وقار و شکوه حرکت میفرمود .امام بسیار گشاده رو و با مؤمنان و دوستان خویش برخورد بود .با همه اصحاب مصافحه میکرد و دیگران را نیز بدین کار تشویق میفرمود .امام باقر ( ع ) در صدقات و بخشش و آداب اسلامى مانند دستگیرى از نیازمندان و تشییع جنازه مؤمنین وعیادت از بیماران و رعایت ادب و آداب و سنن دینى , کمال مواظبت را داشت .در روزهاى گرم براى رسیدگى به مزارع و نخلستانها بیرون میرفت , و باکارگران و کشاورزان بیل میزد و زمین را براى کشت آماده میساخت ..بامداد که براى اداى نماز به مسجد جدش رسول الله ( ص ) میرفت , پس از گزاردن فریضه , مردم گرداگردش جمع میشدند و از انوار دانش و فضیلت اوبهره مند میگشتند . مدت بیست سال معاویه در شام و کارگزارانش در مرزهاى دیگر اسلامى درواژگون جلوه دادن حقایق اسلامى - با زور و زر و تزویر و اجیر کردن عالمان خودفروخته - کوشش بسیار کردند . ناچار حضرت سجاد ( ع ) و فرزند ارجمندش امام محمد باقر ( ع ) پس از واقعه جانگداز کربلا و ستمهاى بی سابقه آل ابوسفیان , که مردم به حقانیت اهل بیت عصمت (ع) توجه کردند , در اصلاح عقاید مردم به ویژه در مسأ له امامت و رهبرى , که تنها شایسته امام معصوم است , سعى بلیغ کردندو معارف حقه اسلامى را - در جهات مختلف - به مردم تعلیم دادند ; تا کار نشر فقه و احکام اسلام به جایى رسید که فرزند گرامى آن امام , حضرت امام جعفر صادق ( ع ) دانشگاهى با چهار هزار شاگرد پایه گذارى نمود , و احادیث و تعلیمات اسلامى را در اکناف و اطراف جهان آن روز اسلام انتشار داد .. امام پنجم هم به امر جدش قیام کرد و در تمام مدت عمر به نشر علم و معارف دینى و تعلیم حقایق قرآنى و احادیث نبوى ( ص ) پرداخت .... روایاتى در دست است که وضع امام محمد باقر ( ع ) که خود - در روزگارش - مرزبان بزرگ فکرى و فرهنگى بوده و نقش مهمى در نشر اخلاق و فلسفه اصیل اسلامى و جهان بینى خاص قرآن , و تنظیم مبانى فقهى و تربیت شاگردانى مانند امام شافعى و تدوین مکتب داشته , موضع انقلابى برادرش زید را نیز تأ ییدمیکرده است چنانکه نقل شده امام محمد باقر ( ع ) میفرمود : خداوندا پشت من را به زید محکم کن . شهادت امام محمد باقر(ع) حضرت امام محمد باقر ( ع ) 19 سال و ده ماه پس از شهادت پدر بزرگوارش حضرت امام زین العابدین ( ع ) زندگى کرد و در تمام این مدت به انجام دادن وظایف خطیر امامت ، نشر و تبلیغ فرهنگ اسلامى , تعلیم شاگردان , رهبرى اصحاب و مردم , اجرا کردن سنتهاى جد بزرگوارش در میان خلق , متوجه کردن دستگاه غاصب حکومت به خط صحیح رهبرى و راه نمودن به مردم در جهت شناخت رهبر واقعى و امام معصوم , که تنها خلیفه راستین خدا و رسول ( ص ) در زمین است , پرداخت و لحظهاى از این وظیفه غفلت نفرمود . سرانجام در هفتم ذیحجه سال 114 هجرى در سن 57 سالگى در مدینه به وسیله هشام مسموم شد و چشم از جهان فروبست . پیکر مقدسش را در قبرستان بقیع - کنارپدر بزرگوارش - به خاک سپردند . زنان و فرزندان امام فرزندان آن حضرت را هفت نفر نوشته اند : ابوعبدالله جعفر بن محمد الصادق ( ع ) و عبدالله که مادرشان ام فروه دختر قاسم بن محمد بن ابى بکر بود . ابراهیم و عبیدالله که از ام حکیم بودند و هر دو در زمان حیات پدر بزرگوارشان وفات کردند . على و زینب و ام سلمه که از ام ولد بودند .
کتاب «پوتینهای مریم» خاطرات مریم امجدی، مصاحبه و تدوین: فریبا طالشپور، انتشارات سوره مهر ، ۱۰۹ صفحه
این کتاب خاطرات زنی به نام مریم امجدی است که پس از انقلاب ضمن تحصیل در
دبیرستان به عضویت حزب جمهوری اسلامی، جهاد سازندگی و بسیج مستضعفان خرمشهر
درآمد و دورههای امدادگری و فنون نظامی را آموزش دید. وی که در ایام جنگ،
وظیفه امدادرسانی به مجروحان جنگی را در خرمشهر بر عهده داشت. خانواده
مریم امجدی حضور فعالی در جبههها داشتند و در خاطرات او روایت حضور برادرش
و نحوه شهادت پدرش در جبهه را نیز میخوانیم.
کتاب «آسمان چهارم (رمانی درباره غدیر خم)» نویسنده: فریبا کلهر، انتشارات قدیانی، 150 صفحه
این داستان تلفیقی از تخیل و واقعیت است که گونهای از داستانهای تاریخی
را برای مخاطب نوجوان میآفریند. رویداد بزرگ غدیرخم در این داستان به
زیبایی تصویر میشود. این رمان داستان اسبی است که ماهیت زمینی ندارد و
جایگاهش آسمان است. او بر روی زمین به دنبال دلیل و راهنمای آسمانی شدن
میگردد تا بتواند بهواسطه آن، کمکاری در پرستش و سقوطش به این عالم را
جبران کند.
کتاب «لالایی برای دختر مرده» نویسنده: حمیدرضا شاهآبادی، انتشارات افق، ۱۱۵ صفحه
«لالایی برای دختر مرده» عنوان رمانی تاریخی است که به شیوهای تازه و از
زبان چند راوی نقل میشود. رنج و سختی دختران در طول تاریخ، از فروش دختران
قوچان گرفته تا شکنجه و روزگار سخت دختران امروز در بعضی از خانوادهها و
نادیده گرفتن حقوق و قربانی شدن آنها، در این کتاب مورد توجه قرار گرفته
است. این داستان میتواند مقدمهای برای ورود نوجوانان به دنیای آثار
داستانی بزرگسال باشد.
رمان «لالایی برای دختر مرده» افتخارات بسیاری در دنیای ادبیات کسب کرده
است که از آن جمله میتوان به لوح زرّین و دیپلم افتخار جشنواره کانون
پرورش فکری کودکان و نوجوانان، اثر ویژه شورای کتاب کودک و رمان برگزیده
جایزه شهید غنیپور اشاره کرد. این رمان در سال 2008 در فهرست کتابهای
خواندنی کتابخانه مونیخ (کلاغ سفید) قرار گرفت.
کتاب «تاریخ مستطاب آمریکا» نویسنده: دکتر محمدصادق کوشکی ، کاریکاتوریست: مازیار بیژنی، انتشارات خیزشنو، ۲۲۷ صفحه
این کتاب داستان مصوری است که به زبان طنز و در سه فصل موضوعهایی نظیر
تأسیس آمریکا و فضای داخلی آن، سیاستهای آمریکا در عرصه بینالمللی و
سیاستهای آمریکا در قبال ایران را با نگاه تاریخی روایت میکند. در تولید
محتوای این اثر سعی شده تمامی اصول پژوهشی رعایت شود.
طرح کتابخوان ماه توسط نهاد کتابخانههای عمومی با هدف تبیین منویات رهبر
معظم انقلاب برای ارتقاء فرهنگ مطالعه و کتابخوانی در جامعه، دسترسی همگانی
به کتاب، لزوم معرفی کتابهای مفید و همچنین ارتقاء فضایل اخلاقی و فرهنگ
عمومی از طریق مطالعه کتابهای مفید و فاخر، در سطح کشور اجرا میشود.
در این طرح، هر ماه ۴ عنوان کتاب از بین کتابهای تازه منتشرشده، در
موضوعهای متنوع مانند (سبک زندگی ایرانی اسلامی، ازدواج، تربیت فرزند،
اخلاق اجتماعی، خانواده، سلامت، کودک و نوجوان، علمی و دینی و ...) انتخاب و
در قالبهای مختلفی مانند پوستر، خلاصهنویسی، کتابچه، فلش و کلیپ معرفی
میشود.
حضرت امام محمد تقی جوادالأئمه علیه السلام
امام نهم شیعیان حضرت جواد (ع ) در سال 195هجری در مدینه ولادت یافت .
نام نامی اش محمد معروف به جواد و تقی است .
القاب دیگری مانند : رضی و متقی نیز داشته ، ولی تقی از همه معروفتر می
باشد . مادر گرامی اش سبیکه یا خیزران است که این دو نام در تاریخ زندگی آن
حضرت ثبت است .
امام محمد تقی (ع ) هنگام وفات پدر 8 ساله بود . پس از شهادت جانگداز حضرت
رضا علیه السلام در اواخر ماه صفر سال 203ه مقام امامت به فرزند ارجمندش
حضرت جوادالأئمه (ع ) انتقال یافت .
مأمون خلیفه عباسی که همچون سایر خلفای بنی عباس از پیشرفت معنوی و نفوذ
باطنی امامان معصوم و گسترش فضایل آنها در بین مردم هراس داشت ، سعی کرد
ابن الرضا را تحت مراقبت خاص خویش قرار دهد .
" از اینجا بود که مأمون نخستین کاری که کرد ، دختر خویش ام الفضل را به
ازدواج حضرت امام جواد (ع ) درآورد ، تا مراقبی دایمی و از درون خانه ، بر
امام گمارده باشد . رنجهای دایمی که امام جواد (ع ) از ناحیه این مأمور
خانگی برده است ، در تاریخ معروف است " .
از روشهایی که مأمون در مورد حضرت رضا (ع ) به کار می بست ، تشکیل مجالس بحث و مناظره بود .
مأمون و بعد معتصم عباسی می خواستند از این راه - به گمان باطل خود - امام (ع ) را در تنگنا قرار دهند .
در مورد فرزندش حضرت جواد (ع ) نیز چنین روشی را به کار بستند . به خصوص که
در آغاز امامت هنوز سنی از عمر امام جواد (ع ) نگذشته بود . مأمون نمی
دانست که مقام ولایت و امامت که موهبتی است الهی ، بستگی به کمی و زیادی
سالهای عمر ندارد .
باری ، حضرت جواد (ع ) با عمر کوتاه خود که همچون نوگل بهاران زودگذر بود ،
و در دوره ای که فرقه های مختلف اسلامی و غیر اسلامی در میدان رشد و نمو
یافته بودند و دانشمندان بزرگی در این دوران ، زندگی می کردند و علوم و
فنون سایر ملتها پیشرفت نموده و کتابهای زیادی به زبان عربی ترجمه و در
دسترس قرار گرفته بود ، با کمی سن وارد بحثهای علمی گردید و با سرمایه
خدایی امامت که از سرچشمه ولایت مطلقه و الهام ربانی مایه گرفته بود ،
احکام اسلامی را مانند پدران و اجداد بزرگوارش گسترش داد و به تعلیم و
ارشاد پرداخت و به مسائل بسیاری پاسخ گفت .
برای نمونه ، یکی از مناظره های ( = احتجاجات ) حضرت امام محمد تقی (ع )
را در زیر نقل می کنیم : " عیاشی در تفسیر خود از ذرقان که همنشین و دوست
احمد بن ابی دؤاد بود ، نقل می کند که ذرقان گفت : روزی دوستش ( ابن ابی
دؤاد ) از دربار معتصم عباسی برگشت و بسیار گرفته و پریشان حال به نظر
رسید .
گفتم : چه شده است که امروز این چنین ناراحتی ؟
گفت : در حضور خلیفه و ابوجعفر فرزند علی بن موسی الرضا جریانی پیش آمد که مایه شرمساری و خواری ما گردید .
گفتم : چگونه ؟ گفت : سارقی را به حضور خلیفه آورده بودند که سرقتش آشکار و دزد اقرار به دزدی کرده بود .
خلیفه طریقه اجرای حد و قصاص را پرسید . عده ای از فقها حاضر بودند ، خلیفه
دستور داد بقیه فقیهان را نیز حاضر کردند ، و محمد بن علی الرضا را هم
خواست . خلیفه از ما پرسید : حد اسلامی چگونه باید جاری شود ؟
من گفتم : از مچ دست باید قطع گردد . خلیفه گفت : به چه دلیل ؟ گفتم : به
دلیل آنکه دست شامل انگشتان و کف دست تا مچ دست است ، و در قرآن کریم در
آیه تیمم آمده است : فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم . بسیاری از فقیهان حاضر در
جلسه گفته مرا تصدیق کردند .
یک دسته از علماء گفتند : باید دست را از مرفق برید . خلیفه پرسید : به چه
دلیل ؟ گفتند : به دلیل آیه وضو که در قرآن کریم آمده است : ... و ایدیکم
الی المرافق . و این آیه نشان می دهد که دست دزد را باید از مرفق برید .
دسته دیگر گفتند : دست را از شانه باید برید چون دست شامل تمام این اجزاء
می شود . و چون بحث و اختلاف پیش آمد ، خلیفه روی به حضرت ابوجعفر محمد بن
علی کرد و گفت : یا اباجعفر ، شما در این مسأله چه می گویید ؟
آن حضرت فرمود : علمای شما در این باره سخن گفتند . من را از بیان مطلب
معذور بدار . خلیفه گفت : به خدا سوگند که شما هم باید نظر خود را بیان
کنید .
حضرت جواد فرمود : اکنون که من را سوگند می دهی پاسخ آن را می گویم .
این مطالبی که علمای اهل سنت درباره حد دزدی بیان کردند خطاست . حد صحیح
اسلامی آن است که باید انگشتان دست را غیر از انگشت ابهام قطع کرد .
خلیفه پرسید : چرا ؟ امام (ع ) فرمود : زیرا رسول الله (ص ) فرموده است
سجود باید بر هفت عضو از بدن انجام شود : پیشانی ، دو کف دست ، دو سر زانو ،
دو انگشت ابهام پا ، و اگر دست را از شانه یا مرفق یا مچ قطع کنند برای
سجده حق تعالی محلی باقی نمی ماند ، و در قرآن کریم آمده است " و ان
المساجد لله ... " سجده گاه ها از آن خداست ، پس کسی نباید آنها را ببرد .
معتصم از این حکم الهی و منطقی بسیار مسرور شد ، و آن را تصدیق کرد و امر نمود انگشتان دزد را برابر حکم حضرت جواد (ع ) قطع کردند .
ذرقان می گوید : ابن ابی دؤاد سخت پریشان شده بود ، که چرا نظر او در محضر خلیفه رد شده است
. سه روز پس از این جریان نزد معتصم رفت و گفت : یا امیرالمؤمنین ، آمده ام
تو را نصیحتی کنم و این نصحیت را به شکرانه محبتی که نسبت به ما داری می
گویم .
معتصم گفت : بگو . ابن ابی دؤاد گفت : وقتی مجلسی از فقها و علما تشکیل می
دهی تا یک مسأله یا مسائلی را در آنجا مطرح کنی ، همه بزرگان کشوری و
لشکری حاضر هستند ، حتی خادمان و دربانان و پاسبانان شاهد آن مجلس و
گفتگوهایی که در حضور تو می شود هستند ، و چون می بینند که رأی علمای بزرگ
تو در برابر رأی محمد بن علی الجواد ارزشی ندارد ، کم کم مردم به آن حضرت
توجه می کنند و خلافت از خاندان تو به خانواده آل علی منتقل می گردد ، و
پایه های قدرت و شوکت تو متزلزل می گردد .
این بدگویی و اندرز غرض آلود در وجود معتصم کار کرد و از آن روز در صدد
برآمد این مشعل نورانی و این سرچشمه دانش و فضیلت را خاموش سازد . این روش
را - قبل از معتصم - مأمون نیز در مورد حضرت جوادالأئمه (ع ) به کار می برد
، چنانکه در آغاز امامت امام نهم ، مأمون دوباره دست به تشکیل مجالس
مناظره زد و از جمله از یحیی بن اکثم که قاضی بزرگ دربار وی بود ، خواست تا
از امام (ع ) پرسشهایی کند ، شاید بتواند از این راه به موقعیت امام (ع )
ضربتی وارد کند . اما نشد ، و اما از همه این مناظرات سربلند درآمد .
روزی از آنجا که " یحیی بن اکثم " به اشاره مأمون می خواست پرسشهای خود را
مطرح سازد مأمون نیز موافقت کرد ، و امام جواد (ع ) و همه بزرگان و
دانشمندان را در مجلس حاضر کرد . مأمون نسبت به حضرت امام محمد تقی (ع )
احترام بسیار کرد و آنگاه از یحیی خواست آنچه می خواهد بپرسد . یحیی که
پیرمردی سالمند بود ، پس از اجازه مأمون و حضرت جواد (ع ) گفت : اجازه می
فرمایی مسأله ای از فقه بپرسم ؟ حضرت جواد فرمود : آنچه دلت می خواهد بپرس
.
یحیی بن اکثم پرسید : اگر کسی در حال احرام قتل صید کرد چه باید بکند ؟
حضرت جواد (ع ) فرمود : آیا قاتل صید محل بوده یا محرم ؟ عالم بوده یا جاهل
؟ به عمد صید کرده یا خطا ؟ محرم آزاد بوده یا بنده ؟ صغیر بوده یا کبیر ؟
اول قتل او بوده یا صیاد بوده و کارش صید بوده ؟ آیا حیوانی را که کشته
است صید تمام بوده یا بچه صید ؟ آیا در این قتل پشیمان شده یا نه ؟ آیا این
عمل در شب بوده یا روز ؟ احرام محرم برای عمره بوده یا احرام حج ؟ یحیی
دچار حیرت عجیبی شد . نمی دانست چگونه جواب گوید .
سر به زیر انداخت و عرق خجالت بر سر و رویش نشست . درباریان به یکدیگر نگاه می کردند .
مأمون نیز که سخت آشفته حال شده بود در میان سکوتی که بر مجلس حکمفرما بود
، روی به بنی عباس و اطرافیان کرد و گفت : - دیدید و ابوجعفر محمد بن علی
الرضا را شناختید ؟ سپس بحث را تغییر داد تا از حیرت حاضران بکاهد . باری ،
موقعیت امام جواد (ع ) پس از این مناظرات بیشتر استوار شد .
امام جواد (ع ) در مدت 17سال دوران امامت به نشر و تعلیم حقایق اسلام
پرداخت ، و شاگردان و اصحاب برجسته ای داشت که : هر یک خود قله ای بودند از
قله های فرهنگ و معارف اسلامی مانند :
ابن ابی عمیر بغدادی ، ابوجعفر محمد بن سنان زاهری ، احمد بن ابی نصر بزنطی
کوفی ، ابوتمام حبیب اوس طائی - شاعر شیعی مشهور - ابوالحسن علی بن
مهزیار اهوازی و فضل بن شاذان نیشابوری که در قرن سوم هجری می زیسته اند .
اینان نیز ( همچنانکه امام بزرگوارشان همیشه تحت نظر بود ) هر کدام به گونه ای مورد تعقیب و گرفتاری بودند .
فضل بن شاذان را از نیشابور بیرون کردند .
عبدالله بن طاهر چنین کرد و سپس کتب او را تفتیش کرد و چون مطالب آن کتابها
را - درباره توحید و ... - به او گفتند قانع نشد و گفت می خواهم عقیده
سیاسی او را نیز بدانم .
ابوتمام شاعر نیز از این امر بی بهره نبود ، امیرانی که خود اهل شعر و ادب
بودند حاضر نبودند شعر او را - که بهترین شاعر آن روزگار بود ، چنانکه در
تاریخ ادبیات عرب و اسلام معروف است - بشنوند و نسخه از آن داشته باشند .
اگر کسی شعر او را برای آنان ، بدون اطلاع قبلی ، می نوشت و آنان از شعر
لذت می بردند و آن را می پسندیدند ، همین که آگاه می شدند که از ابوتمام
است یعنی شاعر شیعی معتقد به امام جواد (ع ) و مروج آن مرام ، دستور می
دادند که آن نوشته را پاره کنند .
ابن ابی عمیر - عالم ثقه مورد اعتماد بزرگ - نیز در زمان هارون و مأمون ،
محنتهای بسیار دید ، او را سالها زندانی کردند ، تازیانه ها زدند . کتابهای
او را که مأخذ عمده علم دین بود ، گرفتند و باعث تلف شدن آن شدند و ...
بدین سان دستگاه جبار عباسی با هواخواهان علم و فضیلت رفتار می کرد و چه
ظالمانه !
شهادت حضرت جواد علیه اسلام
این نوگل باغ ولایت و عصمت گرچه کوتاه عمر بود ولی رنگ و بویش مشام جانها را بهره مند ساخت .
آثار فکری و روایاتی که از آن حضرت نقل شده و مسائلی را که آن امام پاسخ
گفته و کلماتی که از آن حضرت بر جای مانده ، تا ابد زینت بخش صفحات تاریخ
اسلام است .
دوران عمر آن امام بزرگوار 25سال و دوره امامتش 17سال بوده است . معتصم
عباسی از حضرت جواد (ع ) دعوت کرد که از مدینه به بغداد بیاید .
امام جواد در ماه محرم سال 220هجری به بغداد وارد شد . معتصم که عموی ام
الفضل زوجه حضرت جواد بود ، با جعفر پسر مأمون و ام الفضل بر قتل آن حضرت
همداستان شدند . علت این امر - همچنان که اشاره کردیم - این اندیشه شوم بود
که مبادا خلافت از بنی عباس به علویان منتقل شود .
از این جهت ، درصدد تحریک ام الفضل برآمدند و به وی گفتند تو دختر و
برادرزاده خلیفه هستی ، و احترامت از هر جهت لازم است و شوهر تو محمد بن
علی الجواد ، مادر علی هادی فرزند خود را بر تو رجحان می نهد .
این دو تن آن قدر وسوسه کردند تا ام الفضل - چنان که روش زنان نازاست - تحت
تأثیر حسادت قرار گرفت و در باطن از شوهر بزرگوار جوانش آزرده خاطر شد و
به تحریک و تلقین معتصم و جعفر برادرش ، تسلیم گردید .
آنگاه این دو فرد جنایتکار سمی کشنده در انگور وارد کردند و به خانه امام
فرستاده تا سیاه روی دو جهان ، ام الفضل ، آنها را به شوهرش بخوراند . ام
الفضل طبق انگور را در برابر امام جواد (ع ) گذاشت ، و از انگورها تعریف و
توصیف کرد و حضرت جواد (ع ) را به خوردن انگور وادار و در این امر اصرار
کرد .
امام جواد (ع ) مقداری از آن انگور را تناول فرمود . چیزی نگذشت آثار سم
را در وجود خود احساس فرمود و درد و رنج شدیدی بر آن حضرت عارض گشت .
ام الفضل سیه کار با دیدن آن حالت دردناک در شوهر جوان ، پشیمان و گریان شد ، اما پشیمانی سودی نداشت .
حضرت جواد (ع ) فرمود : چرا گریه می کنی ؟ اکنون که مرا کشتی گریه تو سودی
ندارد . بدان که خداوند متعال در این چند روزه دنیا تو را به دردی مبتلا
کند و به روزگاری بیفتی که نتوانی از آن نجات بیابی . در مورد مسموم کردن
حضرت جواد (ع ) قولهای دیگری هم نقل شده است .
زنان و فرزندان حضرت جواد علیه السلام
زن حضرت جواد (ع ) ام الفضل دختر مأمون بود . حضرت جواد (ع ) از ام الفضل فرزندی نداشت .
حضرت امام محمد تقی زوجه دیگری مشهور به ام ولد و به نام سمانه مغربیه داشته است .
فرزندان آن حضرت را 4 پسر و 4 دختر نوشته اند بدین شرح :
1 - حضرت ابوالحسن امام علی النقی ( هادی )
2 - ابواحمد موسی مبرقع
3 - ابواحمد حسین
4 - ابوموسی عمران
5 - فاطمه
6- خدیجه
7- ام کلثوم
8- حکیمه حضرت جواد (ع ) مانند جده اش فاطمه زهرا زندگانی کوتاه و عمری سراسر رنج و مظلومیت داشت .
بدخواهان نگذاشتند این مشعل نورانی نورافشانی کند . امام نهم ما در آخر ماه
ذیقعده سال 220ه . به سرای جاویدان شتافت . قبر مطهرش در کاظمیه یا کاظمین
است ، عقب قبر منور جدش حضرت موسی بن جعفر (ع ) زیارتگاه شیعیان و
دوستداران است .
اینها به جای اینکه برایت دعا کنند
کف می زنند تا نفست را فدا کنند
یا جای اینکه آب برایت بیاورند
همراه نالهی تو چه رقصی به پا کنند
باید فرشته ها، همه با بالهای خود
فکری برای چشمِ پر اشک رضا کنند
هر چند تشنه ای ولی آبت نمی دهند
تا زودتر تو را ز سر خویش وا کنند
این قدر پیش چشم همه دست و پا مزن
اینها قرار نیست به تو اعتنا کنند
بال فرشته های خدا هست پس چرا؟
این چند تا کنیز تو را جابجا کنند
حالا که میبرند تو را روی پشت بام
آیا نمیشود که کمی هم حیا کنند
تا بام میبرند که شاید سر تو را
در بین راه، با لبهای آشنا کنند
حالا کبوتران پر خود را گشوده اند
یک سایبان برای تنت دست و پا کنند